آیه 9 سوره بروج
<<8 | آیه 9 سوره بروج | 10>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آن خدایی که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست، و خدا بر هر چه در عالم است گواه است.
خدایی که مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین در سیطره اوست و خدا بر همه چیز گواه است.
همان [خدايى] كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست و خدا[ست كه] بر هر چيزى گواه است.
آن خدايى كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست، و بر هر چيزى ناظر است.
همان کسی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«مُلْکُ»: سلطنت. سرزمین. «شَهِیدٌ»: حاضر. گواه.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ «1» وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ «2» وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ «3» قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ «4» النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ «5» إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ «6» وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ «7» وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ «8» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ «9»
سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است. به روز موعود سوگند.
به شاهد و مشهود سوگند. مرگ بر صاحبان گودال (پر آتش). همان آتش پر هيزم. آنگاه كه آنان بالاى آن نشسته بودند. و تماشاگر شكنجهاى بودند كه نسبت به مؤمنان روا مىداشتند. آنان هيچ ايرادى به مؤمنان نداشتند، جز آنكه به خداى عزيز و حميد ايمان آورده بودند. آن كه حكومت آسمانها و زمين براى اوست و خداوند بر هر چيز گواه است.
نکته ها
«بروج» جمع «برج» به معناى امر ظاهر و آشكار است، چنانكه «تبرج» به معناى آشكار ساختن زينت است. اگر به عمارتهاى بلند و مرتفع، برج گفته مىشود، از آن جهت است كه در ميان ديگر ساختمانها، آشكارتر است. مراد از «بروج» در اين آيات، ستارگان آسمان است كه همچون برجى بلند، از دور آشكار و درخشان هستند. چنانكه در آيهاى ديگر
جلد 10 - صفحه 434
مىفرمايد: «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ» «1»
براى آيه «شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ» حدود سى مصداق گفته شده است، از جمله اينكه شاهد، خداوند و مشهود، ما سوى اللّه است، يعنى سوگند به خالق و به كلّ هستى.
امام حسن عليه السلام مىفرمايد: «2» مراد از شاهد، پيامبر است به دليل آيه إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً ... «3» و مراد از مشهود، قيامت است، به دليل آيه «ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ» «4»
«وقود» به معناى آتش گيرانه و مايه سوخت است.
«اخدود» به معناى گودال عميق است و مراد از «اصحاب الاخدود» كسانى هستند كه در زمين گودالى وسيع ايجاد كردند و آتشى بزرگ در آن افروختند و سپس مؤمنان را در آتش انداخته و آنان را زنده زنده سوزاندند. چنانكه در مورد حضرت ابراهيم نيز چنين عمل كردند.
امّا اينكه اين ستمگران و آن مؤمنان چه كسانى بودند، روايات گوناگونى وارد شده، ولى در قرآن ذكرى از آنها به ميان نيامده است.
پیام ها
1- همه هستى در نزد خداوند ارزش دارد و قابل سوگند است، از جمله: آسمان و ستارگانش. «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»
2- از قيامت غافل نباشيد كه ميعادگاه همه است. «الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ»
3- شما وكارهايتان، همه زير نظر است، آن هم زير نظر خدا. «وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»
4- اعلام برائت و اظهار تنفّر از ستمگر لازم است. «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ»
5- در نقل تاريخ، عبرتها مهم است نه جزئيات. (از مكان اخدود، زمان حادثه، نام و تعداد ستمگران و تعداد شهدا و ... سخنى به ميان نيامده است، چون اثرى در گرفتن عبرت ندارد.) «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ»
«1». حجر، 16.
«2». تفسير نور الثقلين.
«3». احزاب، 45.
«4». هود، 103.
جلد 10 - صفحه 435
6- تفكّر ظلم ستيزى و ظالمكوبى ارزش است، گرچه ظالم وجود نداشته باشد.
(اصحاب اخدود امروز حضور ندارند، چنانكه ابولهب امروز نيست، روحيه تنفّر از آنان بايد همچنان زنده باشد. «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ») «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ»
7- سوزاندن، سختترين نوع عذاب است و در ميان انواع كشتنها، خداوند نام در آتش انداختن مؤمنان را نام برده است. «النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ»
8- نقل ظلمها و مظلوميّتها و ذكر مصيبت و روضه خوانى، سابقه قرآنى دارد.
أَصْحابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ ...
9- ارتكاب گناه يك مسئله است، ولى سنگدلى و نظارهگرى و رضايت بر آن، مسئله ديگر. «وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ»
10- ستمگرانى كه شاهد بر شكنجه مؤمنانند، بدانند كه خدا شاهد بر آنان و كار آنهاست. «شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ- هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ»
11- پايدارى بر ايمان، تاوان دارد. «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا» (جمله «يُؤْمِنُوا» به جاى «آمنوا» رمز آن است كه كفّار از پايدارى مؤمنان ناراحت بودند و اگر دست بر مىداشتند شكنجهاى در كار نبود.)
12- منطق كافر، تهديد و انتقام است. «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ»
13- در نزد كفّار، ايمان بزرگترين جرم است و جز با دست برداشتن از ايمان به چيز ديگرى راضى نمىشوند. وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا ...
14- كافران بدانند كه حامى مؤمنين خداى عزيز است كه قدرت انتقام دارد.
«يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ»
15- جاذبه اتّصال به خداى قادر، اشكالات وارده بر شهادت و از جان گذشتگى در راه خدا را حل مىكند. «يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»
16- حكومت واقعى از آنِ خداوند است. «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
17- حكومت الهى همراه با علم و حضور اوست. «وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»
تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 436
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ «9»
بعد از آن به جهت تقرير اتصاف او سبحانه به اين كه عزيز و غالب و حميد و منعم است، مىفرمايد: الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: آن خدائى كه مر او را ثابت است پادشاهى آسمانها و زمينها، وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ: و خداى بر همه چيزها از افعال و اقوال مؤمن و كافر و غيره، شَهِيدٌ: گواه و عالم به آن است. بنابراين ذاتى كه متصف به اين صفات باشد، مستحق آن است كه به او ايمان آريد و ذات او را پرستش كنيد، نه آنكه در حق او كافر شويد و طريق كفران پيش گيريد.
بيان- روايتى ديگر از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام منقول است كه اصحاب اخدود مجوس بودند و در احكام ملّت خود اختلاف كردند. بدين جهت كتابشان را به آسمان بردند، و زعم آنها آن بود كه خمر مباح است. بعضى از ملوك آنان خمر خورد و مست شد و با خواهران خود مباشرت كرد. چون به خود آمد، نادم شد و اين حكايت در ميان رعيّت او مشهور شد. در طلب تخليص اين امر شنيع بود. خواهرش گفت: مردمان را جمع كن و خطبهاى بخوان و بگو: «ايّها النّاس انّ اللّه احلّ نكاح الأخوات». اين را گفت. مردم قبول نكردند. با تازيانه آنها را زد، قبول نكردند. با شمشير بعضى را كشت، باز هم قبول ننمودند. عاقبت حفيره كندند و آتش فراهم و هر كه ابا مىكرد، در آتش مىانداخت «1». گويند اخدود چهل گز و عرض آن دوازده گز و عدد سوختگان دوازده هزار و به قولى هفتاد هزار بودند.
تنبيه- در واقعه اصحاب اخدود تذكراتى است:
«1» تفسير ابو الفتوح (چ اسلاميه)، ج 12 ص 47 و منهج (چ سوم) ج 10 ص 203. و مجمع البيان (چ 1403 هج) ج 5 ص 465 روايت را بطور خلاصه آورده است.
جلد 14 - صفحه 135
1- آگاهى مؤمنان در استقامت بر ايمان و صبر در ايذاء و اذيّت كفار و معاندان، چنان [كه] مؤمنان اصحاب اخدود به عمليّات خود به عالميان نشان دادند ديندارى و ثبات در ايمان را به مرتبهاى كه جان را به آتش دادند و دين را ندادند.
2- تهديد كفّار و معاندان به هلاكت چنين پادشاه جبّار و ظالمان نابكار كه تنبّه يابند و دست از مخالفت و معاندت بردارند.
3- ظهور آثار عظمت و قهر خداوند قهّار كه دمار از روزگار آنان در آورد و آنها را عبرت براى عالميان قرار داد.
4- اشعار به آنكه آنچه كفار عيب مىكردند و انكار داشتند نسبت به مؤمنان امرى پسنديده و صواب بود. زيرا ايمان و پرستش حق بود و انكار اين امر را ننمايد، مگر منهمك در نادانى و گمراهى. و اين جماعت چنان در جهل و غفلت و عناد و لجاج فرو رفته بودند كه اصلا صلاح و فساد و خير و شر را تأمّل نمىكردند. لا جرم به شآمت عمليات خود گرفتار شدند.
عيّاشى قضيه اخدود را قسم ديگر نقل نموده است «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ «1» وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ «2» وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ «3» قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ «4»
النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ «5» إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ «6» وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ «7» وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ «8» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ «9»
إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ «10» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ «11» إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ «12» إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ «13» وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ «14»
ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ «15» فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ «16» هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ «17» فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ «18» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ «19»
وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ «20» بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ «21» فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ «22»
ترجمه
سوگند بآسمان داراى برجها
و بروز وعده داده شده
و بگواه و گواهى داده شده بر آن
هلاك شدند صاحبان گودالهاى
آتش كه داراى اشتعال بود
وقتى كه آنها بر آن گودالها نشسته بودند
و آنها بر آنچه با گروندگان ميكردند نگران بودند
و ناپسند نداشتند مگر گرويدن ايشان را بخداى ارجمند ستوده
آنكه مر او را است پادشاهى آسمانها و زمين و خدا بر هر چيز گواه است
همانا آنانكه عذاب نمودند مردان و زنان با ايمان را پس توبه نكردند پس براى آنها عذاب دوزخ و براى آنها عذاب سوزش بآتش است
همانا آنانكه گرويدند و كردند كارهاى شايسته براى ايشان بهشتهائى است كه جارى است در آنها نهرها اينست كاميابى بزرگ
همانا بقهر گرفتن پروردگار تو هر آينه سخت است
همانا او است كه نخست مىآفريند و عود ميدهد
و او است آمرزنده مهربان
كه صاحب مقرّ سلطنت ميباشد بلند مرتبه است
كننده است هر آنچه بخواهد
آيا رسيد بتو خبر لشگرها اتباع
فرعون و قوم
جلد 5 صفحه 369
ثمود
بلى آنانكه كافر شدند در وادى تكذيب ميباشند
و خداوند از جوانب بر آنها احاطه دارد
بلى آن قرآنى بلند مرتبه است
در لوح محفوظ از آفات.
تفسير
خداوند متعال در اين سوره مباركه قسم ياد فرموده بآسمانى كه داراى بروج دوازده گانه است و آفتاب در ظرف يك سال در آنها سير مينمايد و بيان آن در اوائل سوره حجر گذشت و نيز قسم ياد فرموده بروز موعود كه خداوند و انبياء عظام و اوصياء كرام ايشان وعده آمدن آنرا دادهاند و آن روز قيامت است چنانچه قمى ره فرموده و در مجمع نسبت بتمام مفسرين داده و بنابر اين بنظر حقير انسب بمقام آنست كه مراد از شاهد و مشهود كه خداوند بآن نيز قسم ياد فرموده حاضران در آن روز باشند كه بعضى شاهد و بعضى مشهودند چون انبياء عظام و اوصياء كرام ايشان هر يك شاهدند بر اعمال پيروان خودشان و پيغمبر خاتم شاهد است در آن روز بر ايشان و اوصياء كرام خود و خلق اولين و آخرين پس يگانه شاهد او است و همه مشهود بيك اعتبار و بيك اعتبار او و انبياء و اوصياء شاهدند و خلق مشهود و در روايات شاهد بروز جمعه و مشهود بروز قيامت و شاهد بروز عرفه و مشهود بروز قيامت و شاهد بروز جمعه و مشهود بروز عرفه و شاهد به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مشهود بامير المؤمنين عليه السّلام و شاهد به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مشهود بروز قيامت تفسير شده و در بعضى از اين روايات امام عليه السّلام از بعضى تكذيب فرموده و اقوال مفسرين هم مختلف و غير ظاهر است و اگر ظاهرى براى آيه بشود فرض نمود همان است كه ذكر شد و در تفسير قرآن ظاهر معتبر است و روايت معتبر بدون معارض ولى اقوال مفسرين مخصوصا عامّه بهيچ وجه اعتبارى ندارد و مفسّرين خاصه نوعا از عامّه اخذ مينمايند و تنكير ظاهرا براى ابهام و تعظيم است و جواب اين قسمها ظاهرا آنست كه خداوند فرموده مشمول لعنت و هلاكت شدند صاحبان گودالها و آتش داراى آتش افروز مخصوصى چون النّار ظاهرا بدل اشتمال است براى اخدود و توصيف نار بذات وقود ظاهرا براى خصوصيّت آن وقود است كه بدنهاى اهل ايمان بوده و محتمل است وقود بمعناى اشتعال و التهاب باشد و براى اشاره بشدّت اشتعال آن نار توصيف شده و در هر حال روايات در اين باب هم مختلف است و قدر متيقّن آنها آنست كه در زمان
جلد 5 صفحه 370
سابق جمعى از كفار بر اهل ايمان مسلّط شدند و ايشان را در گودالهائى از آتش انداختند و سوزاندند براى آنكه حاضر نشدند دست از دين خودشان بردارند و خداوند اجمالا اين قصه را نقل فرموده براى آنكه مسلمانان صدر اسلام بر شكنجه و آزار كفار قريش صبر نمايند و بدانند كه آنها هم مانند اصحاب اخدود مشمول لعن و غضب الهى خواهند بود و ميفرمايد اين عمل از آنها صادر و اين استحقاق براى آنان حاصل شد وقتى كه در اطراف گودالها نشسته بودند و تماشا ميكردند كه با اهل ايمان چه سلوكى مينمايند و چگونه ايشان در آتش ميسوزند و ناخوش نداشتند آنها از اهل ايمان و ناپسند نميدانستند چيزى را از ايشان مگر آنكه ايمان آورده بودند بخداوند ارجمند ستوده كه سلطنت حقّه حقيقيه در آسمانها و زمين از آن او است و او بر هر امرى حاضر و ناظر و گواه است و همانا كفارى كه مبتلا و معذب نمودند اهل ايمان را بانواع ابتلا و عذاب از قبيل سوزاندن و داغ نمودن و شكنجه كردن و غيرها پس توبه ننمودند بقبول ايمان از براى آنان است عذاب جهنّم در آخرت براى كفرشان و عذاب سوزش و شكنجه و آزارشان علاوه بر آن است و آن در دنيا يا آخرت بآنها خواهد رسيد چون اين عمل قبح زائدى دارد و استحقاق زائدى ميآورد و روايت شده كه آتش برگشت بطرف اصحاب اخدود كه در اطراف نشسته بودند و همه را سوزاند و همانا كسانيكه ايمان آوردند بمبدء و معاد و وسائط بين خالق و عباد و بجا آوردند اعمال شايسته را براى ايشان است باغهائى كه جارى است در آنها نهرهائى از انواع مشروبات و آبهاى زلال و آن كاميابى بزرگ است كه دنيا و ما فيها در برابر نعم بىزوال آن قدر و قيمتى ندارد و همانا گرفتن بقهر و عنف خداوند معصيت كاران را بسيار سخت و ناگوار است و او خلق را بدوا ايجاد ميفرمايد و بعدا ميميراند و باز عود ميدهد ارواح را به اجسادشان براى مجازات ستم كاران و انعام بشايستگان و او بخشنده و آمرزنده و دوست و مهربان است نسبت بكسانيكه توبه نمودند و اطاعت كردند اوامر او را و صاحب مقرّ سلطنت و عظمت ذاتى و صفاتى است و قمى ره از امام باقر عليه السّلام در اين آيه نقل نموده كه پس او است خداوند كريم مجيد و اين دلالت دارد كه
جلد 5 صفحه 371
مجيد صفت خداوند است نه عرش چون مجيد بكسر نيز قرائت شده و بنابر آن صفت عرش است بمعناى رفيع و هر چه را اراده فرمايد ايجاد ميشود بدون درنگ و مانع و رادع و براى گوشزد كفّار مكّه و تسليت خاطر پيغمبر اكرم و اهل ايمان اخيرا اشاره بقصه قوم فرعون و ثمود فرموده كه هر يك از عساكر شيطان و كفر و طغيان بودند و بمراتب اقوى و اكثر از اهالى مكّه و خداوند آنها را بقهر و غضب خود نابود فرمود و پيغمبران خود را غالب و مظفّر و منصور گردانيد با اينها هم بالآخره همين معامله را خواهد فرمود ولى چيزى كه هست اينها جز در خط تكذيب پيغمبر خودشان در طريقى سير نميكنند و ابدا بفكر تحصيل حق و حقيقت نيستند و خداوند هم بقدرت خود بر آنها احاطه دارد و از انتقام او نميتوانند فرار نمايند و كلمه وراء يا بمعناى اطراف است اعمّ از پس و پيش كه معناى اصلى آنست يا بمعناى پشت كه شايع است براى اشاره بآنكه آنها پشت بخدا نمودهاند و متوجه بحق نيستند ولى خدا بر آنها تسلّط دارد و در هر حال عقيده آنها در باب قرآن كه شعر يا سحر يا افسانه پيشينيان است هم باطل و فاسد است بلكه آن قرآن شريف كريم عظيم است كه در الفاظ و معانى و نظم و اسلوب مثل و مانند ندارد و محفوظ است از تغيير و تبديل و نوشته شده در لوحى كه محفوظ است نزد خداوند و كسى از آن اطلاع ندارد و بعضى محفوظ برفع بنابر آنكه صفت ديگرى براى قرآن باشد قرائت نمودهاند ولى قرائت مشهوره كه جرّ است اقوى است چون ظاهرا مراد همان لوح محفوظ معروف است اگر چه قرآن في نفسه هم محفوظ باشد از هر گونه تصرّفى و گفتهاند آن امّ الكتاب است كه تمام كتب آسمانى و قرآن مجيد از آن نسخه بردارى ميشود و مستفاد از بعضى روايات آنست كه آن در جانب راست عرش است مواجه با اسرافيل و چون خداوند تكلّم فرمايد اسرافيل متوجّه بلوح گردد و كلام الهى را از آن اخذ و به أمناء وحى القاء مينمايد و اللّه اعلم بحقائق الامور در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه سوره و السّماء ذات البروج را در نمازهاى واجب خود قرائت نمايد آن سوره پيغمبران است و لذا محشر و موقف او با پيغمبران و شايستگان خواهد بود و الحمد للّه على ما انعم و السّلام على نبيّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم.
جلد 5 صفحه 372
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
الَّذِي لَهُ مُلكُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ «9»
آن خداوندي که اختصاص دارد باو ملكيت آسمانها و زمين و خداوند بر هر
جلد 18 - صفحه 64
چيزي شاهد است.
(الذي) صفت بعد از صفت اللّه که عزيز و حميد است و يكي از صفات او اينکه است که:
(له) لام اختصاص است اشاره به اينكه احدي غير از او مثل الهه مشركين و و رؤسا و سلاطين بقدر خردلي ملكيت ندارند.
(مُلكُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ) بملكيت ذاتيه چون خالق آنها و نگهبان آنها است و تمام تحت فرمان او هستند و هر كدام سير مخصوصي دارد، و اما ساير اقسام ملكيت حقيقيه نيست فقط اعتباريه است و عاريه است و جعليه که ميگويي: اينکه ملك زيد است و آن ملك عمرو، هر روز دست يكي است از اينکه ميگيرد بديگري ميسپارد انسان مالك نفس خود هم نيست اگر فرو رود و برنگردد يا بعكس انسان مرده است و اينکه ملكيت جعليه اعتباريه هم مراتبي دارد بيك اعتبار ملك امام است که ميفرمايد:
(الارض كلها للامام)
در واقع چنانچه در خبر است که براي شيعه مباح فرمودهاند تصرف در آن را، و اما ديگران غصب است دريد آنها، بيك اعتبار ملكيت شخصيه که بيكي از اسباب مملكه مالك ميشود بارث و حيازت و غوص و صدقه و هديه و بيع و صلح و وصيت و ديه و هبه و زكاة و خمس و غير اينها.
و اما اموري که بعضي بدون جعل شرع تصرف ميكنند و خود را مالك ميپندارند مثل سارق عين مسروقه را و غاصب عين مغصوبه را و سلاطين حدود مملكتي و انحاء غير مشروعه مثل ربوي و بيع مجسمه و آلات لهو و لعب و قمار و تقلب در جنس و ساير مكاسب محرّمة هيچگونه ملكيت نميآورد و غصب است و تصرف بدون رضاي مالك حرام است و حق النّاس است و ظلم است و مؤاخذه دارد.
(وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ) چون احاطه قيوميت دارد. بجميع ما سوي اللّه جميع عوالم مجردات و ماديات علويات و سفليات خبير و بصير بما في الضمائر انسان هست چنانچه ميفرمايد: وَ نَحنُ أَقرَبُ إِلَيهِ مِن حَبلِ الوَرِيدِ ق آيه 16، وَ ما يَعزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثقالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِكَ وَ لا أَكبَرَ إِلّا فِي كِتابٍ
جلد 18 - صفحه 65
مُبِينٍ يونس آيه 61، يَعلَمُ خائِنَةَ الأَعيُنِ وَ ما تُخفِي الصُّدُورُ مؤمن آيه 19، و غير اينها از آيات بلكه اينکه تعبيرات براي فهم عباد است و لكن علم که منتزع از ذات است محدود نيست و تمام مخلوقات محدود هستند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 9)- سپس به بیان دو وصف دیگر از اوصاف این معبود بزرگ پرداخته، میافزاید: «همان کسی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است» (الذی له ملک السماوات و الارض و الله علی کل شیء شهید).
در حقیقت این چهار وصف از اوصافی است که شایستگی برای عبودیت را مسلّم میکند، قدرت و توانائی، واجد هرگونه کمال بودن، مالکیت آسمانها و زمین، و آگاهی از همه چیز.
در ضمن بشارتی است به مؤمنان که خدا حاضر و ناظر است و صبر و شکیبایی و استقامتشان را در راه حفظ ایمان میبیند.
و البته توجه به این حقیقت به آنها نیرو و نشاط میدهد.
از سوی دیگر تهدیدی است برای دشمنان آنها و هشداری است که اگر خدا مانع کار آنها نمیشود نه به خاطر ناتوانی است، بلکه به خاطر آزمون و امتحان است، و سر انجام طعم تلخ عذاب دردناک خدا را خواهند چشید.
اصحاب اخدود چه کسانی بودند؟
«اخدود» به معنی گودال بزرگ یا خندق است، منظور در اینجا خندقهای عظیمی است که مملوّ از آتش بود تا شکنجهگران، مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.
معروف و مشهور آن است که این ماجرا مربوط به «ذو نواس» آخرین پادشاه «حمیر» «1» در سرزمین «یمن» است.
توضیح این که: «ذو نواس» که آخرین نفر از سلسله گروه «حمیر» بود به آیین یهود درآمد، و گروه «حمیر» نیز از او پیروی کردند، او نام خود را «یوسف» نهاد،
(1) «حمیر» قبیلهای بود از قبایل معروف «یمن».
ج5، ص458
و مدتی بر این منوال گذشت، سپس به او خبر دادند که در سرزمین «نجران» (در شمال یمن) هنوز گروهی بر آیین نصرانیتند، هم مسلکان «ذو نواس» او را وادار کردند که اهل «نجران» را مجبور به پذیرش آیین یهود کند، او به سوی نجران حرکت کرد، و ساکنان آنجا را جمع نمود، و آیین یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد آن را پذیرا شوند، ولی آنها ابا کردند حاضر به قبول شهادت شدند. اما حاضر به صرف نظر کردن از آیین خود نبودند.
«ذو نواس» دستور داد خندق عظیمی کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند، گروهی را زنده زنده به آتش سوزاند، و گروهی را با شمشیر کشت و قطعه قطعه کرد، بطوری که عدد مقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید! «1» بعضی افزودهاند که در این گیر و دار یک تن از نصارای نجران فرار کرد و به سوی روم و دربار قیصر شتافت، و از ذو نواس شکایت کرد و یاری طلبید.
قیصر گفت: سرزمین شما از من دور است، اما نامهای به پادشاه حبشه مینویسم که او مسیحی است و همسایه شماست، از او میخواهم شما را یاری دهد، مرد نجرانی نزد سلطان حبشه «نجاشی» آمد، و نجاشی از شنیدن این داستان سخت متأثر گشت، و از خاموشی شعله آیین مسیح (ع) در سرزمین نجران افسوس خورد، و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت.
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت سپاه ذو نواس را شکست دادند، و گروه زیادی از آنان کشته شد، و طولی نکشید که مملکت یمن به دست نجاشی افتاد و به صورت ایالتی از ایالات حبشه درآمد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم